جدول جو
جدول جو

معنی به راه انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

به راه انداختن
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن، راه انداختن
تصویری از به راه انداختن
تصویر به راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به دام انداختن
تصویر به دام انداختن
به دام انداختن
Snare
دیکشنری فارسی به انگلیسی
به دام انداختن
ловушка
دیکشنری فارسی به روسی
به دام انداختن
Falle stellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
به دام انداختن
ловити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
به دام انداختن
złapać w pułapkę
دیکشنری فارسی به لهستانی
به دام انداختن
陷阱
دیکشنری فارسی به چینی
به دام انداختن
armadilha
دیکشنری فارسی به پرتغالی
به دام انداختن
intrappolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
به دام انداختن
atrapar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
به دام انداختن
piège
دیکشنری فارسی به فرانسوی
به دام انداختن
vangen
دیکشنری فارسی به هلندی
به دام انداختن
จับกับดัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
به دام انداختن
menjebak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
به دام انداختن
بشكلٍ معاكسٍ
دیکشنری فارسی به عربی
به دام انداختن
जाल में फँसाना
دیکشنری فارسی به هندی
به دام انداختن
לתפוס במלכודת
دیکشنری فارسی به عبری
به دام انداختن
罠にかける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
به دام انداختن
덫에 걸다
دیکشنری فارسی به کره ای
به دام انداختن
tuzağa düşürmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
به دام انداختن
kunasa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
به دام انداختن
ফাঁদে ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
به دام انداختن
جال میں پھنسانا
دیکشنری فارسی به اردو